سیاه پوش: October 2005

Sunday, October 30, 2005

باران


در آغاز راه به پايان رسيدم
چند وقت است آن طرف ها باران نيامده؟

Thursday, October 27, 2005

خورشيد


اگه يه روز بياد
از هرم تنش اونقدرحرارت ميگيرم که
خورشيد سرد رو
تو دستاي کوچيکم
.ذوب کنم
(به دوست گلم ندا به خاطر اشکهاي پاکش)

دلبستگي


گر چه می سوزم از اين آتش به جان
ليک بر اين سوختن دل بسته ام

خ و د ک ش ي


...بعد اين همه دلخوشی
ساده ترين راه اينه!!! ؟
مرگ بر زندگی

Wednesday, October 26, 2005

گدايي عشق


!ای چشمهایِ سـبزِ تو همرنگ سيب كال
تعبير كن خیـال مرا با دو چشـم كـال
شايدنگاه سبـز تو بـارانـی ام كـند
...حالا كه باد می وزد از جانب شمـال

Friday, October 21, 2005

بعد تو


میدونی
بعد تو
!!زندگی فقت نمردنه

سياه پوش

سياه پوشيدم از امروز
برای عشق برای عشقی که مجنونش بودم

:و به خاطر دارم که او ميگفت
ليلای من است
سياهپوشيدم برای عشق
!... و ديگر هيچ

شمع


تا سحر ای شمع بر بالين من
امشب از بهر خدا بيدار باش
د.شريعتی

هيچ


پشت اين پنجره جز هيچ بزرگ هيچی نيست

باز بيام


گفتی بيا زندگی خيلی زيباس ! دويدم
...اما باز دست خالی و
تو هم خنديدی

نه ديگه


آهای آوازه خون
ديگه نخون که عاشقت منم
رفيق گريه هات
همدم تنهاييات منم
!...نه ديگه

Thursday, October 20, 2005

يک جرعه غزل غمگين است


از اندوه تو من غمگينم
( آی مهربونا برای يه غزل دعا کنين)

بيا



....بوسه ميخواهی بيا اکنون کسی بيدار نيست

رها

...مخوان
مشنو مبين مينديش
مبوی مچش ميا
فقط و فقط
رهاکن
!رها شو
....
..
.
!

!در من غزلی اينک دنبال تو می گردد
ای آنکه تو را ديدن انگيزه ی گويايی است.(بهمنی)

!!بياييد


...بياييد تمام اين سكوت از آن شما

Wednesday, October 19, 2005

?


و که ميداند پر شدن يعنی چه؟

Friday, October 14, 2005


NaeF  NaeF  NaeF