سیاه پوش: December 2006

Sunday, December 17, 2006

!...نقطه ته خط





غزاله
فرشته کوچولوی خونه ی ما
رنج ها و شادی هاشو رو شونه هامون گذاشت و رفت

Saturday, December 16, 2006

(!!!سياه و سفيد(يه خواب بد


!چه باروني مياد
...چترمو آوردم بالای سرت... نميخوام خيس بشي
!...درسته كه به رفاقتمون پشت پا زدي اما دختر ..؟.. كه هستي
!هنوز يادمه كه ميگفتی مثله گربه ها از آب بدت مياد
...آره من هم چترمو گرفتم روي سنگ، روي اين سنگ سفيد كه درشت و سياه اسمتو روش نوشتن
!و تو چقدر رنگ سياه رو دوست داشتي.... اه از اين چتر هم كه آب رد ميشه... ولش كن
!!تو كه يكسال اين سوراخ تنگ و تاريك رو تحمل كردي ، خيسي بارون رو هم تحمل كن
!! آخرين بار كه ديدمت وقتي بود كه داشتن ميذاشتنت توي خاك.. نه... تو هم خوشگل بودی
!يادته اون روزی كه واسه اولين بار بهت گفتم كه چشمات قشنگه.. خنديدی
!!مسخرم كردی! بهم گفتی ديوونه
!!..خدا كنه به اون كرمهايی هم كه تو چشمهات لونه كردند اينو نگفته باشي
!!هر چی باشه بايد باهاشون يه عمر زندگی كنی.. اينا ديگه من نيستن كه ولم كنی بری
نه عزيز دلم! اين كرم های نازنازی واسه هميشه مهمونتن، مهمون چشات
راستی به نظر تو اونا هم ميتونن بفهمن رنگ چشات ...بوده يا.. نه؟
!..فكر نكنم آخه به نظرم اونجا خيلی تاريكه


!ای بابا! آقا چرا واستادی؟ روضه ات رو بخون و برو ديگه
نمی بينی مردم خيس شدن؟ چرا لفتش ميدی؟
....زود تمومش كن ديگه! فكر ما نيستی لااقل به فكر بقيه باش كه دارند از سرما ميلرزند


!راستی نميدوني رنگ سفيد چقدر بهت مياد
.آخرين بار پارسال قبل از اينكه بذارنت تو خاك با اين لباس ديدمت ولی حيف كه هميشه رنگای تيره ميپوشيدی
...حرف من رو هم گوش نميدادی
...غير از اون روز آخر كه همه همينجا مشكي پوشيدن و تو سفيد
...قبلش چقدر بهت گفته بودم اون روسری سفيده رو كه واسه تولدت خريده بودم سرت كن
..باز ديدم كار خودت رو كردی
همش روسری مشكی سرت بود
!!ميدونی امروز كه ديدم همه بخاطر تو مشكی پوشيدن به اين نتيجه رسيدم تو راست ميگفتی كه: مشكی رنگ عشقه
ببين همه مشكی پوشن. قشنگه نه ...؟
!..آره همه مشكي پوشيدن الا من
....مثل پارسال كه هممون مشكي پوشيده بوديم و تو سفيد
.بالاخره نوبت من هم شد
..يادته گفتم بمون.. التماس كردم.... گريه كردم
!..مگه گوش دادی؟ باز هم مثل هميشه با من لجبازی كردی و رفتی
..رفتي و من رو تنها گذاشتي
اين دفعه هم نوبت منه! حالا اومدم پيشت
!... بيشتر از يكسال نتونستم تحمل كنم... آخرش يه عالمه قرص خوردم ... قرص سفيد
. سفيد كه تو دوست نداشتي ولي آخرش باز هم به نفع تو شد
!...حالا كه همه فاميل برگردن خونه وقتي من رو ببيند لباس مشكي هاشون رو در نميارن
. مشكي ، همون رنگي كه تو دوست داشتي

جمعه 23/9/1385 ساعت 3:21 صبح


NaeF  NaeF  NaeF